این روزهای پر تلاطم در ایران آدم را سردرگم می کند. جوانانی که سینه سپر کرده اند و خواستار تغییر شده اند و بزرگترهایی که از تغییر نگرش و سیاست های حکومت نا امید گشته اند. به نظرم در شرایط کنونی هر دو طیف درست می گویند. حرکت امروز نسل جوان قطعا تاثیر خودش را در فردای این مرز و بوم خواهد گذاشت ولی همچنان حکومت ماهیت مردم ستیز خودش را حفظ خواهد کرد. صحبت از دنیایی است که ارتباطات را صرفا بر اساس قانون همه یا هیچ نمی توان سنجید. ما آدمهای دیروز سخنمان از روی نا امیدی است و جوانان امروز در انتظار فردایی بهتر هنوز امیدوارانه در حرکتند. پس حق بدهید اگر مسیرمان کمی متفاوت باشد! برای آنها که کارنامه حکومت را در طی چهل و اندی سال در عدم تغییر و برآورده نکردن خواسته های به حق شهروندانش دیده اند بقای خود و اطرافیانی که برایشان عزیزند در اولویت است ولی در تفکر نسل جوان این شیوه تفکر باعث تغییر نخواهد شد و کارایی ندارد. آنها که تجربه کرده اند به بقا می اندیشند و جوانترها به تغییر.
در آفریقای جنوبی، وقتی نظام آپارتاید حضور داشت سفید پوستان و سیاهان به جان هم افتادند و از هر دو طرف کشته شدند. نهایتا حس خونخواهی به حدی رسید که عاقلان تصمیم گرفتند با اعلام عفو عمومی شرایط را برای بهبود اوضاع فراهم کنند. در شرایط امروز جامعه ایران اگر نخواهیم به فکر راه چاره باشیم مطمئنا تلفات زیادی از حاکمان و مردم را شاهد خواهیم بود. اینجا ایران است. جایی که سالها جوانانش منتظر شدند تا مگر تغییری در شرایط و اوضاع و تصمیم گیری کشور شاهد باشند. اما افسوس
دوستانت را وقتی میشناسی که نظری مخالف عقیده و باورشان بیان میکنی. وقتی که پای مرامشان می ایستند و حاضرند حتی دست به اسلحه ببرند، دوستیشان را قطع کنند و به رسم سلام فرمانده ابزار اجرای سیاستهای بالادستی باشند. حقیقت نیاز به تعصب ندارد. خودش نمایان است. مانند زمین که گرد است و نیاز به اثبات من و شما ندارد.
عقیده آدمها الزاما اون چیزی نیست که بیان می کنند. گاهی برای کم شدن درد سرهای بعدی مخالفت خود را به دلایل مبهم و غیر واقعی نسبت می دهند یا اینکه شاید در جلوی شما تظاهر به موافقت می کنند و سر تکان می دهند در حالی که در باطن چیز دیگری را باور دارند.