سیکل معیوب

سیکل معیوب

جستن ، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن
سیکل معیوب

سیکل معیوب

جستن ، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن

مسیر خلقت

پیش خودم فکر می کنم چرا با این حکومت مخالم. آیا مشکلات اقتصادی است که مرا به تفکری غیر همسو با رژیم وادار می کند؟ آیا تغییرات اقلیمی و خشکسالی های پیاپی و سوء مدیریت در کنترل بحران ها باعث تغییر نگرش من شده؟ آیا پاسخگو نبودن حاکمیت و گردن نگرفتن اشتباهات گذشته از سوی او انگیزه ای برای مخالفت شده؟ یا چیز دیگری است که زمینه ساز مخالفت مردم و من با عمامه داران است؟!

یقین دارم در هر کشوری مشکلات زیادی وجود دارد که مردم به آینده خودشان و همت منتخبین امیدوارند. ولی چرا امید به تغییر سیستم تفکر در حاکمیت از بین رفته؟ آیا سرکوب مخالفات و یکدست شدن حاکمیت است؟!

در اندیشه من زیبایی های خلقت وجود خداوند را در زندگی انسان یادآور میشود. انکار و منع این زیباییها در زندگی مردم انکار وجود باریتعالی و کفر مطلق است. آری می اندیشم شیطان مطلق بر جامعه ایران حاکم است که مردم را از دین و زندگی جدا کرده و در تفکرش به جز کفر و خرافه نیست. منع موسیقی و نهان کردن زن در پستوی خانه دو نمونه کوچکش هستند. نفی خلقت از دید من یعنی انکار خداوند.

امروز مخالفت با سیستم آخوندی در واقع حکم همان تبیین و تبین را دارد. حکم فریاد زدن یکتایی پروردگار و انکار هر چه بت پرستی است. حکم سنگ زدن به شیطان در رمی جمرات. حکم زن، زندگی و آزادی ...

انتخاب کرده ایم !

می گویند از ملاصدرا در مورد جبر یا اختیار پرسیدند، و او نیز اشاره می کند تنها به اندازه بلند کردن یک پا از زمین مختاریم. به ناچار با بلند کردن پای دیگر بر زمین خواهیم افتاد‌. داستان زندگی آدمها را محدودیت ها و فرصت هایی که داشته است می سازد. اینکه تا چه حد با حفظ تعادل و در تعامل با دیگران توانسته به اهداف کوتاه مدت یا بلند مدت خود برسد. تاریخ کشورها نیز به همینگونه قابل بررسی است. فهمیدن اینکه در راستای اهداف دیگران حرکت می کنیم یا برای رسیدن به خواسته های به حق خود پا فشاری می کنیم تنها با گذشت زمان امکان پذیر است. در نهایت هر چه هست باید پذیرفت که ظلم و دروغ هیچ گاه پایدار نیست حتی اگر با قدرتمندترین ابزار یعنی خرافه همراه باشد. سالها مردم را از کشور راندند و گفتند که ایران در چهارچوب ایدیولوژی تبیین شده می بایست حرکت کند. بیانشان تمکین به قانونی است که برای سرپوش گذاشتن بر نواقص خود تصویب کرده بودند. مجلسشان نیابتی، رییس جمهورشان نیابتی، عدالتشان نیابتی و شاید رهبریشان هم نیابتی بوده. کسی چه می داند که در پس پرده چه خوب است و چه زشت؟! فتنه ای که بین مردم برپا کردند تا مگر چهره خودشان و کراهت وجودشان اندکی دیگر پابرجا بماند‌. سیاستی که سعی کرده عقل جوانها را تسخیر، آینده شان را تخربب و سلامت روحشان را زایل کند تا شاید این آفت، فرصتی بیشتر برای تکثیر و تزاید بیابد. آفتی به نام جمهوری! اسلامی! ایران! که تنها کلمه ایران اش ماندگار است و دو کلمه دیگرش دروغی محض بود که تحویل مردم دادند و با فریب و دروغ به نام زیبای ایران چسبانده شد. 

مصادره

زمان انقلاب سال ۵۷ شاهد بودیم که دولت انقلابی اقدام به مصادره اموال شهروندان و هم وطنانمان با قوانین تازه تاسیس خود کرد. کثیف تر از این کار مصادره مفاهیم و معانی توسط این رژیم است. شهادت هموطنانمان را به نام خود، فداکاری و حق طلبی را به نام خود، دین و اسلام را به نام خود، و احیانا مقاومت و مبارزه مردم علیه ظلم را به نام خود و برای خود تصور می کند. انگار اول تاریخ و آخر تاریخ به حضور ایدئولوژی ولایت فقیه پیوند خورده و مردم دنیا هم می بایست زیر پرچم او باشند. دستش برسد همه مردان را ختنه می کند و بر سر تمام زنان دنیا حجاب اجباری می گذارد. 

معامله و دیگر هیچ

علت کوتاه آمدن غرب و حتی روسیه و چین در مقابل این نظام سر تا به پا دروغ این است که تا به حال کسی بهتر از این رژیم منحوس جمهوری اسلامی غیر ایرانی نتوانسته با سیستم سرمایه داری بر سر میز معامله بنشیند. نمونه اش برجام و خیلی چالش های دیگر است. در ظاهر بر سر خیلی مسائل مقاومت می کنند ولی در باطن مسئول جان باختن بسیاری از دانشمندان هسته ای هستند. فقط یک لحظه فکر کنید که لو رفتن اسناد هسته ای به جز با همکاری افرادی از خود رژیم غیر ممکن بوده. افرادی که منافع خودشان را همچنان در دروغ گفتن به ملت و سرکیسه کردن منافع ملی می دانند. نمونه دیگرش سعید امامی و قتل های زنجیره ای است که اصلا معلوم نیست فردی که در زندان با داروی نظافت خودکشی کرده خودش باشد ولی در نهایت بر روی سنگ قبرش کلمه شهید را می نویسند. ای کاش حد اقل کسی باشد که مختصری صداقت در وجودش باشد و جرات گفتن حقیقت را داشته باشد. 

شهروند، هم وطن

تا به حال با خودت فکر کرده ای که شهروند به چه کسی می گویند یا چه هنگام شخصی را به اسم هم وطن خطاب می کنند؟ 

کسی که حقوق شهروندان و هم وطنانش را زیر پا می گذارد و سخن اعتراضشان را سرکوب و جامعه را به خشونت سوق میدهد با هر ایدئولوژی و تفکر شهروند یا هم وطن لقب نمی گیرد. 

اینها که درجه اعتبارشان را از رای من و شما و اطاعت من و شما کسب کرده اند حالا به اسم دین و ایدئولوژی و در حقیقت سود و منفعت شخصی یا گروهی، بلای جان ساکنین این مرز و بوم شده اند. 

آری از دید من این آدمها در هر جایگاه و مقامی که باشند از درجه اعتبار ساقط اند و شهروند یا هم وطن نیستند.