سیکل معیوب

سیکل معیوب

جستن ، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن
سیکل معیوب

سیکل معیوب

جستن ، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن

خیانت

برای کسانی که زمانی به نظام عدل اسلامی اعتقاد داشتند، بزرگترین خائن شمایید.

برای کسانی که یک زمانی هر چند محدود در راستای تبلیغات شما قدم برداشتند، بزرگترین خائن شمائید.

برای کسانی که شهید دادند و  برای دفاع از مردم و وطن جانفشانی کردند، بزرگترین خائن شمائید.

برای کسانی که زندگی شخصیشان و هر آنچه داشتند را فدای رسیدن به جامعه ای ایده آل کردند، بزرگترین خائن شمایید. 

و حالا به غیر از مظلوم نمایی و ترویج خرافه چه در بساط دارید؟

یا مظلوم نمایی می کنید و خودتان را به دوران امامت ائمه تشبیه می کنید و مظلومیت امام علی و امام حسین را برای مردم متذکر می شوید. یا بیماری امام سجاد و معلولیت جسمانی خودتان را نمایان می کنید. یا در پی خرافه روان شدید و خودتان را منصوب امام زمان و جانشین خدا روی زمین می دانید. 

آنقدر انحرافتان از دین واضح است که دیگر نیاز به تبیین ندارد. 

مرگ بر شما و مرامتان

پاسخگو

میگویند وقتی برای نماز به جماعت می ایستید از عادل بودن و واجد شرایط بودن امام جماعت باید اطمینان داشته باشید. اینکه در کنار همه خصوصیات دیگر اعم از معتقد بودن امام جماعت به اصول دین واژه عدالت آمده و در هیچ کجا اعتقاد به واژه من درآوردی و نوظهور و کفر آمیز ولی فقیه نشده است حکایت از آزاد اندیشی و مستقل بودن امامان جماعت از منابع قدرت حاکم بر جامعه است. کسانی که بتوانند در مواقع اضطراری به نفع مردم و برای رهایی آنها از ظلم و جور زمانه موضع گیری کنند. 

هیچ کس بی ایراد نیست ولی شنیدن این جمله از زبان کسی که خود را ولی فقیه می پندارد و در صدد بی آبرو کردن دیگران برای ادامه حکمرانی خود است حکایت از ترس از روشن شدن کارنامه حکمرانی اش و پی بردن مردم به ضعف های مدیریتی اش دارد. از قدیم گفته اند آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. آیا می شود کسی سی و اندی سال مدیریت جامعه را در دست داشته باشد و در جایی به عنوان یک آدم و مخلوق خداوند و هم سطح با مردم  و نه به عنوان جانشین خدا و موجودی فرا زمینی پاسخگو نباشد؟!

تکرار می کنم، عدالت شرط اول برای امام جماعت است چه برسد به مقامهای بالاتر مدیریتی و برای این منظور باید پاسخگوی مردم بود. 

منافق

در دوره دانشجویی دوستی داشتم بسیار محترم و البته معتقد به اصول دینی. پدرش که خدا رحمتش کند از معممین بود و شاید او هم بنا به همین دلیل در مسیر اعتقادات پدر قدم بر می داشت. دانشجویی زرنگ و منضبط که نمرات عالی در کارنامه داشت. این را می گویم  تا شبهه ای ایجاد نشود که از اهالی رانت و وابستگان بوده و به این طریق توانسته وارد دانشگاه شود. زمانی بود که نظرم را درباره رژیم بی رودربایستی برایش مطرح کردم. در کمال تعجب ترک دوستی را مقدم بر هر چیز دانست و حتی شماره ی من را از موبایلش حذف کرد. شاید می اندیشید که این موضوع حد اقل کاری است که می تواند بکند تا شاید بعدها در تعارض بین  احساس و اندیشه قادر باشد تصمیمات سخت تر بگیرد. باری به هر دلیل از آن تاریخ من هم دیگر با او تماسی ندارم. می اندیشم که افرادی که در راس این نظام سر تا به پا دروغ هستند برای پیش بردن کارهایشان حاضر شدند چقدر با افرادی که طور دیگری می اندیشند خدا حافظی کنند. چقدر حقوقشان را به نام دین اسلام و مذهب تشیع زیر پا گذاشتند و باورشان را بر جامعه و مردم تحمیل کردند. چقدر خواسته های خودشان را به صورت قانون درآوردند و  حاضر شدند تا آدمها برای پیدا کردن  مسیر آینده وطن و زادگاه خودشان را ترک کنند. اسم نفاق که می آید اولین چیزی که در ذهنم متصور می شود اعمال و رفتارهای رژیم است که مردم را به اسم ایدئولوژی از هم پراکنده و متفرق کرد.  آری می  اندیشم هنوز مانده تا به واژه ی دموکراسی برسیم. هنوز مانده تا از هر عقیده و اندیشه در راستای صلاح مردم بخواهیم خودمان و آرزوهایمان و اندیشه مان را مورد نقد قرار دهیم. 

Body Language

خلق و خوی آدمها  و نحوه تعاملشان با دنیای بیرون بر اساس انتخابشان است. اینکه آیا برونگرا هستند یا درونگرا. اینکه دوست دارند تعاملشان را با تو ادامه دهند یا نحوه دیگری  رفتار  کنند.  به هر حال آنچه که تغییر می کند پوسته ی بیرونی از شیوه تفکری است که آدمها دارند. هر  چقدر که رفتار اشخاص با هم محترمانه  باشد مانع  از این نیست که در  ریزنکته های حرکات  مشاهده شده در  بدنشان  متوجه  شویم که چه حسی نسبت  به ما دارند. و این احساس سر منشا ارتباط است. قاعدتا این احساس خیلی سریع  به طرف  مقابل منتقل می شود.  شاید درابتدا  بنا برتوجیحاتی  نپذیریم ولی سرآخر آنچه را که حس میکنیم نمی  توانیم نادیده بگیریم. آیا احساس ما دست خودمان  است یا برنامه ای از پیش تدوین شده باعث می شود که در جستجوی افراد مناسب مسیرمان باشیم  نمی دانم. 

آزادی

وقتی سوال میشه از آزادی چه می خواهید هر کس بنا بر سطح فکر و اندیشه خودش شروع به سخن می کند. یکی آزادی را فرصت و جرات ابراز عقاید می داند، یکی آزادی را در احترام به انتخاب سبک زندگی و پوشش افراد و یکی آزادی را در سهیم شدن در رانتهای اقتصادی دولت می داند. 

دنیا هیچ وقت بدون مانع و محدودیت نبوده و از همه مهمتر موانعی است که خودمان برای خودمان می تراشیم. گاهی زمین را در محدوده تصوراتمان در منظومه شمسی به عنوان بی نهایت تلقی می کنیم و گاهی افق دیدمان تا میلیاردها سال نوری و بلکه آنسوتر گسترش می یابد. 

ولی چه بخواهیم و چه نخواهیم این دنیا مکان دگرگونی است. خلقت و نابودی های پی در پی. از انفجار بزرگ گرفته تا خلقت نوین ستارگان و حتی به اتمام رسیدن سوختشان و انفجاری دیگر و تولید سیاه چاله و شاید پلی در زمان به سوی آینده، حال و گذشته ...

کس چه می داند. شاید روز موعود فرا رسیده و باید شاهد خلقت دوباره در روابط انسانی و بین فردی خودمان باشیم. چه این حکومت باشد یا نباشد، آیندگان برای ایران خواهان جایگاه خاص و قابل احترامی در نظم نوین جهانی و اطلاعات امروز در گردش هستند. جایی که دغدغه اداره جامعه تار موی زنان یا سخنان خرافی فلان معمم نباشد. جایی که در کنار هم شاد زیستن و رضایت درونی از حضور در جامعه وجود داشته باشد. جامعه ای که هم وطنانش فرصت ابراز وجود دارند و احترام به حقوق انسانها در هر سطحی دیده می شود و این امر میسر نیست به جز با تمرین و ممارست و حرکت جمعی و احساس مسوولیت صاحبان اندیشه و صاحبان قدرت و البته مردم جامعه. 

در نظام خلقت زایش و تحول و دگرگونی در هیچ حالت بدون درد نبوده و اینبار هم اگر خواهان هر نوع تغییری هستیم قطعا می بایست هزینه هایش را بپردازیم.