سیکل معیوب

سیکل معیوب

جستن ، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن
سیکل معیوب

سیکل معیوب

جستن ، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن

آزادی

وقتی سوال میشه از آزادی چه می خواهید هر کس بنا بر سطح فکر و اندیشه خودش شروع به سخن می کند. یکی آزادی را فرصت و جرات ابراز عقاید می داند، یکی آزادی را در احترام به انتخاب سبک زندگی و پوشش افراد و یکی آزادی را در سهیم شدن در رانتهای اقتصادی دولت می داند. 

دنیا هیچ وقت بدون مانع و محدودیت نبوده و از همه مهمتر موانعی است که خودمان برای خودمان می تراشیم. گاهی زمین را در محدوده تصوراتمان در منظومه شمسی به عنوان بی نهایت تلقی می کنیم و گاهی افق دیدمان تا میلیاردها سال نوری و بلکه آنسوتر گسترش می یابد. 

ولی چه بخواهیم و چه نخواهیم این دنیا مکان دگرگونی است. خلقت و نابودی های پی در پی. از انفجار بزرگ گرفته تا خلقت نوین ستارگان و حتی به اتمام رسیدن سوختشان و انفجاری دیگر و تولید سیاه چاله و شاید پلی در زمان به سوی آینده، حال و گذشته ...

کس چه می داند. شاید روز موعود فرا رسیده و باید شاهد خلقت دوباره در روابط انسانی و بین فردی خودمان باشیم. چه این حکومت باشد یا نباشد، آیندگان برای ایران خواهان جایگاه خاص و قابل احترامی در نظم نوین جهانی و اطلاعات امروز در گردش هستند. جایی که دغدغه اداره جامعه تار موی زنان یا سخنان خرافی فلان معمم نباشد. جایی که در کنار هم شاد زیستن و رضایت درونی از حضور در جامعه وجود داشته باشد. جامعه ای که هم وطنانش فرصت ابراز وجود دارند و احترام به حقوق انسانها در هر سطحی دیده می شود و این امر میسر نیست به جز با تمرین و ممارست و حرکت جمعی و احساس مسوولیت صاحبان اندیشه و صاحبان قدرت و البته مردم جامعه. 

در نظام خلقت زایش و تحول و دگرگونی در هیچ حالت بدون درد نبوده و اینبار هم اگر خواهان هر نوع تغییری هستیم قطعا می بایست هزینه هایش را بپردازیم.

مدیریت خرد، مدیریت کلان

همه ما آدم بزرگها رفتارهایمان را از زمان کودکی با خود به همراه می آوریم. عقده هایمان، موفقیتهایمان، شیوه رفتار و نگاه کردنمان و حتی رویکرد مدیریتیمان را. کودکی زمان ساخته شدن آینده یک کشور است. زمانی که احتمالا قادر خواهید بود امید، توانایی، اخلاق  و هر آنچه که آرزو دارید را در این گروه سنی برنامه ریزی کنید و در دهه های بعد برداشت کنید. حاصل مدیریت کنونی جامعه را باید در کودکیشان جستجو کرد. 

به یاد دارم روزی به عنوان مبصر کلاس انتخاب شده بودم. اینکه معیار انتخاب مدیر مدرسه یا معلمان در انتخاب من به عنوان مبصر چه بود را نمی دانم ولی حدس می زنم قد بلندم و شاگرد درس خوان بودنم باعث شد که گزینه مطرح برایشان باشم. من اما اصلا نمی دانستم که می بایست چه کار کنم. بعدها فهمیدم کسی را می خواستند تا از حضورش برای اداره کلاس و کار مفت و مجانی بهره ببرند. بگذریم ...

به شیوه مبصرهای قبلی شروع کردم به تهیه لیست خوب ها و بدها و گزارش به معلم و ناظم مدرسه. بعدها فهمیدم برای کم شدن صدای اعتراض دانش آموزان می بایست برایشان سرگرمی ایجاد کرد. یک نوع انحراف ذهن تا نگاهشان نسبت به من به موضوع دیگری منحرف شود. گاهی که معلم به دلایلی در کلاس حضور نداشت برای سرگرم کردن دانش آموزان یک بازی طراحی می کردیم و همین موضوع کلاس را کمی ساکت و قابل تحمل می کرد. گاهی هم به خواست دانش آموزان، درس های عقب مانده را با هم مرور می کردیم. بگذریم که در این بین بودند افرادی که همیشه حس برتری و سرکشی داشتند و نمی توانم انکار کنم که برای این افراد گاهی ارجاع به دفتر مدیر و ترس از کم شدن نمره انظباتی راه کار آخر بود. من در این بین گاهی نمره قبولی می گرفتم و گاهی مردود بودم. گاهی ظلم می کردم و گاهی دلم دنبال کودکی کردن و بازی های دوستانه و بی ریا می گشت. چقدر زود من را از دنیای کودکیم گرفتند. 

اما حالا که به مدیریت کلان کشور می نگرم. انگار همان خاطرات در حال تکرار شدن هستند. بازی فوتبال امروزه بر کسی پوشیده نیست که دیگر صرفا یک فعالیت ورزشی نیست. هر کس چنین ادعایی کند شما باور نکنید. از شادی های پس از برد وابستگان حکومت گرفته تا محدودیت هایی که برای انتخاب مدیران این رشته ورزشی اجرا می شود. از زد و بند پشت پرده برای نقل و انتقال پولهای کلان تا حتی انتخاب مربی ورزشی و حتی شک نکنید که نتیجه بازیها و برد و باخت تیم ها همگی در راستای سرگرم کردن من و شما و برآوردن نیاز آن بالا دستی طراحی شده. 

حکومتی که ناتوان از تبیین منطقی سیاست هایش برای اهل فن و رشد تفکر و ترویج گفت و گو و نقد در جامعه باشد برای بقای خود به ناچار به سرگرم کردن مردم و سرکوب خواسته هایشان روی خواهد آورد. 

ارث پدری

روزنامه کیهان دقیقا سخنگو  و نماینده گروهی است که حاکمیت بر ایران را ارث پدری خود می دانند. اصلا حاضر نیستند جور دیگری بیاندیشند که مبادا ذره ای درباره حقشان بر این مرز و بوم شبهه یا سوالی ایجاد شود. روزنامه ای که سالها است هیچ کس یک نسخه هم از آن نمی خرد ولی انتظار دارد حرفش در بین مردم خریدار داشته باشد. 

این کجا و آن کجا

سال ۱۳۷۶ در مرحله مقدماتی جام جهانی فوتبال تیم ایران به مربی گری آقای ویرا در شهر ملبورن در مقابل تیم استرالیا قرار گرفت. نتیجه دلچسب و شیرین بازی همه هموطنانمان را به خیابان کشاند. زن و مرد، پیر و جوان همگی از صعود تیم ملی فوتبال خوشحال بودیم. بازی درخشان سه یار افسانه ای یعنی علی دایی، کریم باقری و خداداد عزیزی همه را شگفت زده کرد خصوصا بعد از آنکه یکی از شهروندان استرالیایی به قصد توهین و شاید تضعیف روحیه اقدام به پاره کردن دروازه تیم ایران کرد و بازی برای دقایقی متوقف شد. همه یکصدا سربلندی هموطنانمان را در هر جای دنیا از خدا می خواستیم.

بعد از ۲۵ سال تیم ملی فوتبال ایران با مربی گری آقای کیروش گرچه ستاره های زیادی را به همراه دارد اما دل مردم با این تیم همراه نیست. جالب است که آقای کیروش که ایرانی نیست رنگ و بوی تزویر را خیلی  واضح نمایان می کند. انگار سالها است که با جماعت بوقلمون صفت حاکم دم خور است و کمال همنشینی در او اثر کرده. به هر حال برد یا باختش هیچ تاثیری در امیدواری مردم در تثبیت عدالت اجتماعی و تزریق امید به دل مردم ندارد. در طی این مدت اتفاقات زیادی رخ داده ولی مهمترینش نمایان شدن چهره کریه و منحوس حکومت آخوندی به مردم ایران زمین است.

شخصا برای همه هموطنان گشایش و امید در مسیر آینده را آرزومندم و به امید شادی تک تک ایرانیان به درگاه خداوند دعا می کنم. روزی که هیچ کس خودش را در جایگاه خدا به مردم غالب نکند و همگی در پیشگاه خدا مسوول و پاسخگو باشیم.

مسیر خلقت

پیش خودم فکر می کنم چرا با این حکومت مخالم. آیا مشکلات اقتصادی است که مرا به تفکری غیر همسو با رژیم وادار می کند؟ آیا تغییرات اقلیمی و خشکسالی های پیاپی و سوء مدیریت در کنترل بحران ها باعث تغییر نگرش من شده؟ آیا پاسخگو نبودن حاکمیت و گردن نگرفتن اشتباهات گذشته از سوی او انگیزه ای برای مخالفت شده؟ یا چیز دیگری است که زمینه ساز مخالفت مردم و من با عمامه داران است؟!

یقین دارم در هر کشوری مشکلات زیادی وجود دارد که مردم به آینده خودشان و همت منتخبین امیدوارند. ولی چرا امید به تغییر سیستم تفکر در حاکمیت از بین رفته؟ آیا سرکوب مخالفات و یکدست شدن حاکمیت است؟!

در اندیشه من زیبایی های خلقت وجود خداوند را در زندگی انسان یادآور میشود. انکار و منع این زیباییها در زندگی مردم انکار وجود باریتعالی و کفر مطلق است. آری می اندیشم شیطان مطلق بر جامعه ایران حاکم است که مردم را از دین و زندگی جدا کرده و در تفکرش به جز کفر و خرافه نیست. منع موسیقی و نهان کردن زن در پستوی خانه دو نمونه کوچکش هستند. نفی خلقت از دید من یعنی انکار خداوند.

امروز مخالفت با سیستم آخوندی در واقع حکم همان تبیین و تبین را دارد. حکم فریاد زدن یکتایی پروردگار و انکار هر چه بت پرستی است. حکم سنگ زدن به شیطان در رمی جمرات. حکم زن، زندگی و آزادی ...