سیکل معیوب

سیکل معیوب

جستن ، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن
سیکل معیوب

سیکل معیوب

جستن ، یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن

منافق

در دوره دانشجویی دوستی داشتم بسیار محترم و البته معتقد به اصول دینی. پدرش که خدا رحمتش کند از معممین بود و شاید او هم بنا به همین دلیل در مسیر اعتقادات پدر قدم بر می داشت. دانشجویی زرنگ و منضبط که نمرات عالی در کارنامه داشت. این را می گویم  تا شبهه ای ایجاد نشود که از اهالی رانت و وابستگان بوده و به این طریق توانسته وارد دانشگاه شود. زمانی بود که نظرم را درباره رژیم بی رودربایستی برایش مطرح کردم. در کمال تعجب ترک دوستی را مقدم بر هر چیز دانست و حتی شماره ی من را از موبایلش حذف کرد. شاید می اندیشید که این موضوع حد اقل کاری است که می تواند بکند تا شاید بعدها در تعارض بین  احساس و اندیشه قادر باشد تصمیمات سخت تر بگیرد. باری به هر دلیل از آن تاریخ من هم دیگر با او تماسی ندارم. می اندیشم که افرادی که در راس این نظام سر تا به پا دروغ هستند برای پیش بردن کارهایشان حاضر شدند چقدر با افرادی که طور دیگری می اندیشند خدا حافظی کنند. چقدر حقوقشان را به نام دین اسلام و مذهب تشیع زیر پا گذاشتند و باورشان را بر جامعه و مردم تحمیل کردند. چقدر خواسته های خودشان را به صورت قانون درآوردند و  حاضر شدند تا آدمها برای پیدا کردن  مسیر آینده وطن و زادگاه خودشان را ترک کنند. اسم نفاق که می آید اولین چیزی که در ذهنم متصور می شود اعمال و رفتارهای رژیم است که مردم را به اسم ایدئولوژی از هم پراکنده و متفرق کرد.  آری می  اندیشم هنوز مانده تا به واژه ی دموکراسی برسیم. هنوز مانده تا از هر عقیده و اندیشه در راستای صلاح مردم بخواهیم خودمان و آرزوهایمان و اندیشه مان را مورد نقد قرار دهیم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد