پیش خودم فکر می کنم چرا با این حکومت مخالم. آیا مشکلات اقتصادی است که مرا به تفکری غیر همسو با رژیم وادار می کند؟ آیا تغییرات اقلیمی و خشکسالی های پیاپی و سوء مدیریت در کنترل بحران ها باعث تغییر نگرش من شده؟ آیا پاسخگو نبودن حاکمیت و گردن نگرفتن اشتباهات گذشته از سوی او انگیزه ای برای مخالفت شده؟ یا چیز دیگری است که زمینه ساز مخالفت مردم و من با عمامه داران است؟!
یقین دارم در هر کشوری مشکلات زیادی وجود دارد که مردم به آینده خودشان و همت منتخبین امیدوارند. ولی چرا امید به تغییر سیستم تفکر در حاکمیت از بین رفته؟ آیا سرکوب مخالفات و یکدست شدن حاکمیت است؟!
در اندیشه من زیبایی های خلقت وجود خداوند را در زندگی انسان یادآور میشود. انکار و منع این زیباییها در زندگی مردم انکار وجود باریتعالی و کفر مطلق است. آری می اندیشم شیطان مطلق بر جامعه ایران حاکم است که مردم را از دین و زندگی جدا کرده و در تفکرش به جز کفر و خرافه نیست. منع موسیقی و نهان کردن زن در پستوی خانه دو نمونه کوچکش هستند. نفی خلقت از دید من یعنی انکار خداوند.
امروز مخالفت با سیستم آخوندی در واقع حکم همان تبیین و تبین را دارد. حکم فریاد زدن یکتایی پروردگار و انکار هر چه بت پرستی است. حکم سنگ زدن به شیطان در رمی جمرات. حکم زن، زندگی و آزادی ...